5/17/2007

رویایی حقیقی

برآن شدم که بنويسم ياد بود يکشنبه شبي را که براي
اولين بار در زندگي ديدم آنچرا که تا کنون فراموش
نکرده ام و چه شبي بود فراموش نشدني شبي رويايي
و کجاست او که اين شب را بر من ساخت و چه شد
آن همه عطش عطشي که تصور ميرفت هيچگاه سيراب
نخواهد شد که به يکباره شد بدست سيلي که ما را برد
دور از هم.و ياد باد آخرين باري که تکرار شد در
دوشنبه ظهري و پايان يافت داستانمان مدتي بعد از
آن روز و ميان آن يکشنبه و دوشنبه چهار سال گذشت
و حالا براي چه کسي شب رويايي ميسازي اي آنکه فقط
تو مي داني اسرار درون اين کلمات را ؟؟؟