رویایی حقیقی
برآن شدم که بنويسم ياد بود يکشنبه شبي را که براي
اولين بار در زندگي ديدم آنچرا که تا کنون فراموش
نکرده ام و چه شبي بود فراموش نشدني شبي رويايي
و کجاست او که اين شب را بر من ساخت و چه شد
آن همه عطش عطشي که تصور ميرفت هيچگاه سيراب
نخواهد شد که به يکباره شد بدست سيلي که ما را برد
دور از هم.و ياد باد آخرين باري که تکرار شد در
دوشنبه ظهري و پايان يافت داستانمان مدتي بعد از
آن روز و ميان آن يکشنبه و دوشنبه چهار سال گذشت
و حالا براي چه کسي شب رويايي ميسازي اي آنکه فقط
تو مي داني اسرار درون اين کلمات را ؟؟؟
اولين بار در زندگي ديدم آنچرا که تا کنون فراموش
نکرده ام و چه شبي بود فراموش نشدني شبي رويايي
و کجاست او که اين شب را بر من ساخت و چه شد
آن همه عطش عطشي که تصور ميرفت هيچگاه سيراب
نخواهد شد که به يکباره شد بدست سيلي که ما را برد
دور از هم.و ياد باد آخرين باري که تکرار شد در
دوشنبه ظهري و پايان يافت داستانمان مدتي بعد از
آن روز و ميان آن يکشنبه و دوشنبه چهار سال گذشت
و حالا براي چه کسي شب رويايي ميسازي اي آنکه فقط
تو مي داني اسرار درون اين کلمات را ؟؟؟
No comments:
Post a Comment